

داستان دیوارهای آنسو
در این مطلب به روایت داستان دیوارهای حیاط آنسو میپردازیم، همچنین هنرمندان عزیزی که با عشق برای طراحی و اجرای آنها زحمت کشیدند را معرفی خواهیم کرد.
تازگیها به آنسو آمدهاید؟ از حال و احوال آنسو خبر دارید؟ میدانید دیوارهای آنسو را چه کسانی نقاشی، کاشیکاری و گلکاری کردهاند؟ راستی دیوارشمالی آنسو هم نقاشی شد، همان که نصفش آبی رنگ و گلهای قالی روی آن نقش بسته است. حالا نصف دیگر دیوار هم نقاشی شده، تصویری که مثل یک آینه عکس آنسو را منعکس میکند.
قصه دیوارهای آنسو
حیاط آنسو سه دیوار دارد که بر روی هر کدام از دیوارها طرح و نقشی جاریست. ما آنسوییها فکر میکنیم دیوارها را باید با چیزهایی، متفاوت کرد. دیوار باید نشانههایی از شما را در خود جای داده باشد. دیوار تو، باید با دیوار آنها فرق داشته باشد چون دیوار توست.
اصلا بهخاطر همین است که دیوارها را رنگ میکنند، روی دیوار قاب عکس میگذارند یا طاقچه درست میکنند و خب بعضیها هم مثل ما روی دیوار نقاشی میکشند، کاشیهای رنگی میچسبانند و یا گلدان میگذارند.
داستان از اولین دیوار شروع شد، همان دیوار شرقی حیاط آنسو. دقیقا وسط پاییز بود که نیما گفت: این دیوار جان میدهد برای چوب کاری. نیما عاشق چوب است، گهگاهی هم نجاری میکند. دیوار شرقی چشم نیما را گرفته بود. چند روزی گذشت تا نیما طرحی روی کاغذ کشید و گفت: بهنظرم روی این دیوار چوبهای افقی کار کنیم، فکر گلدونهای آنسو را هم کردم، نگران نباشید. اصلا خودم میآیم همه کارها را انجام میدهم، شما فقط کمک کنید تا کار زودتر پیش برود.
دیوار شرقی آنسو در حال آمادهسازی برای گلکاری
نیما و یکی از دوستانمان دیوار را رنگ کردند و تا خشک شدن آن، سراغ کارهای دیگر رفتند مثلا: نیما چوبها را خرید، اندازه گرفت و برش زد. کار بعدی شاپان زدن چوبها بود، شاید بپرسید شاپان چیست؟ ما هم نمیدانستیم و از نیما پرسیدیم. اینطور که نیما میگفت شاپان رنگی است که به استحکام چوبها کمک میکند. بعد از خشک شدن چوبها، نیما همه آنها را یکی یکی روی دیوار نصب کرد. دیوار داشت شکل میگرفت. حالا نوبت برقکاری و نصب هالوژن روی چوبها بود که بسیار کار فنی، حساس و دقیقی بود. در این میان بهنام، فاطمه، معصوم و ساسان میرفتن برای خرید گل و گلدون، خلاصه این دیوار با بیش از 30 گلدان آذین شد و به زیبایی خود افزود. یک هفته تمام نشده بود که بعد از کار شبانه روزی دسته جمعی و البته با کلی خاطره و بگو و بخند، شاهد یک دیوار زیبا و پرگل بودیم که در تصویر پایین میبینید.
این دیوار گلکاری شده زمینهی عکسهای بسیاری از مهمانان آنسو است
دیوار شرقی آنقدر زیبا شده بود که همه کنارش میایستادند و عکس میگرفتند. کمکم دلمان به حال دیوارهای دیگر سوخت، فکر کردیم اگر ما بهجایشان بودیم احتمالا افسردگی میگرفتیم. گذشته از آن دیوارها در کنار طراوت و زیبایی دیوار شرقی بیش از گذشته بی رنگ و رو بهنظر میرسیدند. این شد که تصمیم گرفتیم آریا را مجبور کنیم برایمان روی دیوار طرحی بکشد.
همه چیز از شبی شروع شد که در بالکن طبقه اول آنسو نشسته بودیم و صحبت میکردیم. چند تکه کاغذ باطله روی میز بود و آریا خود را با آن کاغذها مشغول کرده بود و طرح ترنج میکشید. او سالهای دور طراحی فرش انجام داده بود و به خوبی با طرح و اصالت ترنج و بته جقه آشنا بود. خلاصه آریا در چشم بر هم زدنی خود را مقابل دیوار دید. اولین طرح را با ذغال کشید، انقدر خوشمان آمد که شد آخرین طرح. فردای آن روز نیمی از دیوار را رنگ کردیم و آریا طرح نهایی را کشید. اتفاقا همان موقع، محبوبه یکی از دوستان عزیزمان فیلمی از آریا گرفت که بهنظر ما بسیار جالب است.
مراحل تکمیل شدن دیوار با طرح گلهای قالی
انگار دیوارها لباس نو به تن کرده و خوش رنگ لعاب شده بودند البته نه همهی آنها...
مجبور شدیم به دلیل چهارچوب در، نیمی از دیوار شمالی را نقاشی نکنیم. روزی که دایی رستم آنسوییها چشمش به دیوار افتاد، انقدر به جان ما غر زد که خدا میداند. دایی جان میگفت: خب پس چرا اینطوری کردید؟ این دیوار غربی تکلیفش چیه پس؟ چرا حال این دیوار شمالی اینجوریه؟
بیرنگ و رویی دیوارهای خالی تا حدی به روح و روان دایی رستم فشار آورد که یک روز دست به کار شد و کاشیها را از انبار در آورد. دایی یک ساعتی را با چند کاشی در دست دور حیاط میچرخید به دیوارها نگاه میکرد تا تصمیم نهایی را گرفت. او تصمیم داشت کاشیهایی که گلچین کرده بود، به شکل لوزی روی دیوارهای خالی غربی و نیمی از دیوار شمالی بچسباند. برای این کار کاشیهایی را انتخاب کرد که با دیوار گلگلی و دیوار آبی همخوانی داشته باشد. روز بعد کاشیها روی قسمت خالی دیوارهای غربی و شمالی قرار گرفتند، حالا این دیوارها زیباتر از گذشته بهنظر میرسیدند.
دیوار شمالی قبل از نقاشی مهدیه
به تصویر بالا نگاه کنید، بهنظرتان چیزی کم نیست؟ حال آن دیوار علیرغم تلاشهای دایی باز هم خوب نبود، مهدیه هم اینطور فکر میکرد. مهدیه یکی از مشتریهای عزیز آنسو بود که الان یکی از دوستان خوبه ما شده است.
تقریبا دو سال پیش بود که مهدیه برای اولین بار اومد کافه آنسو و پشت میزی در حیاط نشست. او منتظر دوستانش ماند و این انتظار دلیلی شد تا دیوار ساده در ذهن مهدیه مانند بوم سفیدی باشد که او هر طرحی میخواست بر روی آن بکشد. مهدیه و دوستانش آن روز ساعات خوشی را در آنسو گذراندن.
بار دومی که مهدیه در حیاط آنسو نشست دوباره چشمش به دیوار افتاد و احساس کرد واقعا باید کاری کند. مهدیه تصویرساز بود و تصاویری که میساخت را روی دیوار نقاشی میکرد، بهخاطر همین با دیوارها آشنا بود و میدانست با دیوار شمالی آنسو چه باید کرد.
آن روز مهدیه دیگر دلش طاقت نیاورد و با بهنام صحبت کرد و گفت: این دیوار روبرو یک چیزی کم دارد، من میتوانم فکری برای آن کنم. وقتی دیوار به این خوبی دارید چرا روش نقاشی نمیکشید؟ من تصویرسازم اگر بخواید براتون طرحی آماده میکنم که مناسب این دیوار باشد و اگر خوشتان آمد آن را برایتان نقاشی میکنم. یواش یواش چشمهای بهنام برق زد و انواع اقسام تصاویر از جلوی چشمانش گذشت. اینطور شد که ما با خانم مهدیه خادمی، تصویرساز و نقاش دیوار آنسو، آشنا شدیم.
چند وقت بعد از آن آشنایی، مهدیه دو تصویری که در ذهن داشت را برای آنسو طراحی کرد. کارها بسیار زیبا بودند و یکی از آن دو خیلی به دل ما نشست. تصویرسازی مهدیه زیبا و با کیفیت است، اما کار به این سادگیها نبود. ما نمیتوانستیم در برنامههای آنسو بودجهای برای آن درنظر بگیریم. برای همین باز هم یک گوشهای از دیوار حیاط خالی، ساده و بدون نقش باقی ماند و ما هر زمان که به دیوار شمالی نگاه میکردیم این تصویری که در پایین آمده است را تصور میکردیم.
طرح اولیه مهدیه برای دیوار شمالی
اوایل اردیبهشت 98، در روزی که از اول صبح نسیم میوزید و بوی گل در هوای آنسو پیچیده بود، مهدیه پیش ما آمد. او به بهنام گفت، من هر وقت میام آنسو و چشمم به این دیوار میخوره، احساس میکنم اینجا یک چیز کم است. من دلم میخواهد آن طرحی که برای آنسو کشیدم را بدون هیچ هزینهای، روی این دیوار نقاشی کنم. احتمالا میتوانید تصور کنید ما چه اندازه خوشحال شدیم.
این شد که مهدیه عزیز مدتی در روزهای ماه رمضان مهمان آنسو بود و نقاشی روی دیوار را تکمیل و تکمیلتر کرد. اجرای این نقاشی حدود 6 روز، روزی 6 تا 7 ساعت زمان برد، اما به زحمتش میارزید.
طرح اولیه روی دیوار شمالی اجرا شد و نتیجه کار همینطور که میبینید عالی از کار درآمده است
تصویرگری با طعم کافهگردی
خانم مهدیه خادمی بانوی نقاش و تصویرگر آنسو، حدود 20 سال است که در این حوزه فعالیت میکند.
مهدیه از آن دسته آدمهایی است که از همان اول میدانست چه میخواهد و باید چهکار کند تا به هدف نهایی برسد. او در هنرستان گرافیک خواند و همواره خود را آماده حضور در عرصه تصویرسازی میکرد. پس از کنکور بخت با او یار نبود و رشته صنایع دستی قبول شد، اما این اتفاق دلیل خوبی نبود که مهدیه از هدف خود دست بکشد. او یک سال دیگر خود را برای کنکور آماده کرد و سه سال بعد در رشته نقاشی مرحله کارشناسی را پشتسر گذاشت و فارغالتحصیل شد. مهدیه کمی بعد موفق به دریافت مدرک کارشناسیارشد در رشته تصویرسازی شد.
فعالیتهای خانم تصویرگر
فعالیتهای خانم خادمی از همکاری با نشریات محلی آغاز شد و هر چه پیش رفتند این فعالیتها گستردهتر شدند. تا جایی که کار به تصویرگری و نقاشی دیوار کافه تریای دانشگاه، هتل شایگان کیش، دیوار موسسات زبان، دیوار مدارس، طراحی داخلی خانهها و دیوار شمالی آنسو رسید.
برای دیدن کارهای بیشتر، میتوانید از صفحه اینستاگرام خانم مهدیه خادمی بازدید فرمایید.
تصویرسازی خانم خادمی بر روی دیوار و بوم
چرا کروکی؟
وقتی از مهدیه عزیز پرسیدم، خب حالا چرا کروکی را برای تصویر دیوار آنسو انتخاب کردید؟ ایشان گفتند: اولین نکته این است که من کار تکراری انجام نمیدهم. این روحیهام باعث شده تجربیات جدید بهدست بیاورم و بتوانم روی انواع پارچه، سرامیک و... تصویرگری کنم. کاری که روی دیوار آنسو انجام شد را قبلا اجرا نکرده بودم. همچنین ایشان گفتند: هنگاهی که داشتم این تصویر را طراحی میکردم به این فکر بودم جالب میشود آدمها دنبال چیزی در این طرح بگردند، مثلا کوچه پدری خود را پیدا کنند. حتی برای توریستها میتواند جالب باشد که ببینند چقدر از هتل خود فاصله دارند و یا ببینند از چه مسیری میتوانند برای بازدید به کلیسا برسند. دلیل بعدی طراحی این تصویر، ارتباط داشتن آن به خارج از آنسو بود. دلم میخواست نقاشی دیوار حیاط با محیط بیرون تناسب داشته باشد و آدمهای داخل و خارج را به یکدیگر مربوط کند.
سخن آخر
مهدیه عزیز برای ما از همدلی و همفکری دوستانشان گفتند، از اینکه سرزده به کافه میآمدند تا سورپرایزش کنند. از حساسیتی که روی انتخاب رنگها دارد گفت و از اینکه با عشق کار میکند، از اینکه آنسو را دوست میدارد و گرمی و صمیمیت را در آنسو حس میکند.
مهدیه، نیما، آریا و دایی جان آنسو صفا و شفافیت قلب و احساس شما را میبیند و بسیار از شما سپاسگزار است. امیدواریم انسانهای با محبتی مثل خودتان، همواره در زندگیتان حضور داشته باشند.
1398/02/20, 14:47



مه روشن میان اختران پنهان نمیماند، میان شاخههای گل مشو پنهان که پیدایی
© 2025 AnsooCafe All rights reserved.